حس می کنم
نگاهت را که رودی است بی پایان
و بوسه هایت که از جنس باران است
و لبانت که به آتش می کشد گونه هایم را...
آغوشت چه شکوهمند است
و سخاوتمندانه است دستان مهربانت
و نوازش گیسوانم
که مرا تا بیکران رهنمون می کند
و گرمای وجودت
که آب می کند هر چه دلتنگی است ...
و اینک
ای طلوع ماندگار و همیشگی
با نوازش دستان سرشار از مهرت
شکوفا کن این غنچه های کوچک عشق را
و لبخند بزن
چرا که چشمانم را به میهمانی شعر دعوت می کنی
و لمس کن گلهای سرخ درون سینه ام را
من با بوی تنت
بهار را می بافم
و بغل بغل شکوفه در دامنم جمع حواهم کرد
آنگاه
برای آنکه کنارم بمانی همیشه و همیشه
ستاره نذر خواهم کرد
ستاره روشن خواهم کرد
ستاره ستاره ستاره
و با هر ستاره خواهم گفت: دوستت دارم!
واقعا زیبا بود
خواهش میکنم
حرفی که از دل برآید بر دل نشیند
حالا اون کسی که این حرفا رو راجع بهش گفته چه حالی میکنه...